امروز بالاخره بعد از ماه ها انتظار فیلم مرد مورچه ای و زنبورک دیدم و طبق معمول هم باهاش گریه کردم و هم خیلی خندیدم ولی از همه بیشتر عاشق اون اکشن فیگو.رهای آخرش شدم
ولی اگه بخوام صادقانه بگم قسمت یکش خیلی بهتر بود. البته دوش هم عالی بود ولی یکش حداقل دشمن بهتری داشت. این یکی اصلا معلوم نشد بالاخره دشمن کیه!
دو روز پیش هم تا یک صبح نشسته بودم و داشتم مستندی که از من و تو ضبط کرده بودیم درباره ی دنیای مصورانه نگاه می کردم و باید بگم که خیلی خوشحالم چون به چندتا از سوالهای بزرگم جواب دادن.
راستش دیگه بعد از دیدن اون مستند از اینکه عاشق این دنیام خجالت نمی کشم وقتی می بینم مرد گنده با یه مَن ریش اینقدر هیجانزده و با شوق درباره ی مصورانه حرف میزنه چرا من که یه دختر باریکم حرف نزنم. راستش فهمیدم باید برای اونایی که این دنیاها رو نمی شناسن و قضاوت بی جا دارن متاسف باشم تا برای خودم. می دونی چرا؟
چون وقتی تو داری همون فیلمی رو که من بالا دیدم می بینی، صرفا داری یه فیلم می بینی مثل بقیه ی فیلما ولی برای من میشه مثل اینکه خودمم اونجام و دارم باهاشون زندگی می کنم و قطعا با لبخند فیلمم تموم میشه.
البته یه چیز دیگه هم بگم، اینطور که من فهمیدم مصورانه مختص آدمهایی مثل خودمه. رنج کشیده که کسی نیست کمکشون کنه. یتیمن و کسی رو ندارن و هیچکس هم پای حرفهاشون نمیشینه و برای کسی مهم نیستن. اینجور آدما بیشترین میزان جذب شدن به دنیای خیالی رو دارن که آدمایی مثل خودش تویش قهرمانن یا حداقل همیشه کسایی هستن که محافظ مظلوم ها باشن.
امروزم یه مستند دیگه دانلود کردم که امشب قطعا دوباره قراره بهم خوش بگذره!
درباره این سایت