الان داشتم تلفظ صدتا کلمه از یکی از معلم های تویوپیم! گوش می کردم که خب کلمات سختی بودن و من خیلی هاشون رو اصلا نشنیده بودم و بعضی هاشونم از خودش یاد گرفته بودم. که یهویی یه خاطره ی بدی از دوران مدرسه اومد توی ذهنم و حالمو خراب کرد. حالمو از لذت بردن تلفظاتش خراب کرد کلا.
یادمه که راهنمایی بودم و سال اولی بود که زبان داشتیم و من از دوران مدرسه جلوتر بودم که بماند چرا. یه معلم داشتیم واقعا دختر عوضی ای بود! هیچکس دوستش نداشت. دید من دارم تلقظ کلمات رو به فارسی می نویسم مسخره ام کرد جلوی همه. کلی هم بهم متلک انداخت. چراش رو برین از خودش بپرسین!
به هر حال من هیچ وقت نمی بخشمش. یه بارم من و خواهرم و چند نفر دیگه رو برد پایه تخته و کلی حرفهای منفی زد و بعد آخر سر چندتا خط کش از توی کیفش در آورد که آناتومی بدن بود رویش و گفت که ما بچه زرنگای کلاسشیم و بهمون جایزه داد. یعنی فهمیدی چی شد؟ الان مثلا داشت خوشمزگی می کرد. همه ی بچه ها از دستش ناراحت شده بودن از جمله خود ما که خیر سرمون جایزه گرفتیم از همه بیشتر. بچه ها هم همه زبانشون ضعیف بود! من به هر حال اون خط کشه رو شکستم چون حالم از خودش و همه چیزش بهم میخورد!
کل حرفم اینه که اگه یه معلمی، اگه به هر شکلی داری به دیگران مخصوصا جوونترها چیزی یاد میدی باید بدونی که تا ابد توی ذهنشون میمونی و حتی با رفتارات می تونی باعث پسرفت دائمیشون بشی. اکثر بچه ها توی کلاسمون از زبان متنفر بودن و فقط هم به خاطر رفتارهای اون بود و این خیلی بده.
درباره این سایت